امنيات من القلب عضو جديد
عدد الرسائل : 3 sms : <!--- MySMS By AlBa7ar Semauae.com --><form method="POST" action="--WEBBOT-SELF--"> <!--webbot bot="SaveResults" u-file="fpweb:///_private/form_results.csv" s-format="TEXT/CSV" s-label-fields="TRUE" --><fieldset style="padding: 2; width:208; height:104"> <legend><b>My SMS</b></legend> <marquee onmouseover="this.stop()" onmouseout="this.start()" direction="up" scrolldelay="2" scrollamount="1" style="text-align: center; font-family: Tahoma; " height="78">$post[field5]</marquee></fieldset></form><!--- MySMS By AlBa7ar Semauae.com --> تولبار الابطال : <table style='width:120px;border:0px;'><tr><td><a href="http://heromasr.OurToolbar.com/exe"><img src="http://accounts.conduit.com/banners/120X240f.gif" border="0"></a><br /></td></tr><tr><td style='font-size: 11px;letter-spacing:-0.7pt;font-family: Verdana;text-align: right;color:#888888'><a href='http://www.Conduit.com' style='text-decoration:none;color:#888888;'>toolbar</a> powered by Heromasr</td></tr></table> تاريخ التسجيل : 21/02/2008
| موضوع: چالش فلسفى غزالى و ابن رشد و نقش آن در شكوفايى حكمت و كلام اسلامى(2) الخميس فبراير 21, 2008 10:49 am | |
| چالش فلسفى غزالى و ابن رشد و نقش آن در شكوفايى حكمت و كلام اسلامى(2) على زمانى قمشهاى
در قسمت اول اين مقال گفته شد: غزالى مسايلى چند از حكمت را به نقد كشيد و در سه مساله، حكما را تكفير كرد. اول: در قديم و ازلى بودن عالم; دوم: در علم خدا به كليات، نه به جزئيات; سوم: در حشر اجساد و معاد جسمانى. حكما در مساله اول چهار دليل اقامه كردهاند. دليل اول و نقد غزالى، همچنين پاسخ ابن رشد و ديدگاه حكمت متعاليه در قسمت اول به نگارش آمد و اينك دنباله گفتار:
دليل دوم حكما گفتهاند: اگر فرض شود خداوند متعال بر عالم، «تقدم» دارد، اين تقدم، يا «بالذات» است و يا «بالزمان».
اگر تقدم خداوند بر جهان هستى از نوع تقدم بالذات باشد مانند تقدم علتبر معلول، لازم مىآيد هر دو (خدا و جهان هستى) يا حادث باشند و يا قديم، اين دو از هم انفكاك ندارند، يعنى محال استيكى قديم و ديگرى حادث باشد. حال آن كه حق تعالى قديم است در نتيجه جهان هستى كه از ناحيهى وجود، معلول خداوند استبايد قديم باشد.
و اگر از نوع تقدم زمانى باشد، ناچار قبل از وجود عالم و زمان، بايد زمانى وجود داشته باشد كه جهان، در آن زمان نبوده باشد و حق تعالى به مدت طولانى قبل از آن موجود باشد تا بتوان او را به عنوان «طرف» محسوب داشت، وحال آن كه از ناحيهى خداوند «طرفى» بر آن مدت طولانى وجود ندارد، پس قبل از زمان، زمان داشتن با زمان نداشتن (مدت طولانى) متناقض است، در نتيجه زمان، قديم است.
وقتى زمان، قديم باشد حركت هم قديم است; زيرا «زمان» عبارت است از قدر و اندازهى حركت، بنابر اين «متحرك» (عالم) هم كه دوام زمان به دوام حركت اوستبايد قديم باشد.
اعتراض غزالى غزالى، اين دليل را باطل دانسته و در مقابل اعتراض گفته است: زمان، حادث و مخلوق است، و قبل از زمان، اصلا زمانى وجود نداشته است. و اين كه مىگوييم: خداوند بر عالم و زمان متقدم است، بدين معناست كه خدا بود اما عالم و زمان با او نبود، سپس خدا بود و عالم و زمان هم با او بود. (1)
نقد ابن رشد ابن رشد مىگويد: اعتراض غزالى مغالطهاى ناهنجار است، و دانشمندان مسلمان متاخر از صدر اسلام كه غزالى با آنان هم آواز شده در مذهب حكماى پيشين كم تحصيل كردهاند، زيرا در اين جا دو نوع برهان قايم است:
اول در طبيعتحركت: بدين معنا كه زمان از حركت انفكاك ندارد.
دوم در وجود: وجود، چيزى است كه در ذات او حركت نيست، بلكه او محرك است و اسباب محركه، همه به او منتهى مىشوند، و او علت آنهاست، چنين وجودى ازلى است و به زمان اتصاف ندارد. (2)
ديدگاه حكمت مقاليه اولا: اگر تقدم حق تعالى را بر عالم، از نوع تقدم بالذات ما نند تقدم علت هر معلول بدانيم، ملاك تقدم و تاخر بالذات گرچه اشتراك؟ علت تامه (حق تعالى) و معلول او (جهان هستى) در «وجوب وجود» است; ليكن وجوب وجود از ناحيهى علت، ذاتى است. ولى وجوب وجود در ناحيهى معلول (جهان هستى) بالغير است، بنابر اين واجب بالغير مساوى استبا حادث ذاتى، پس عالم هستى قديم نيست.
ثانيا: از ناحيهى تقدم و تاخر«بالحق» هم مىتوان گفت: گرچه حق تعالى وجهان هستى در «وجود اعم» اشتراك دارند; ليكن وجود حق تعالى «مستقل» است، اما وجود عالم هستى وجود «رابط» است، بنابر اين تقدم وجود علت، بالاستقلال است، و وجود عالم هستى به عنوان ربط، تعلق و وابستگى متاخر است و نمىتواند قديم باشد.
ثالثا: در اين مساله، سخن از تقدم و تاخر زمانى بر زبان آوردن سنجيده نيست، زيرا وقتى حدوث ذاتى اشيا ثابتشد، براى تقدم و تاخر زمانى چيزى باقى نمىماند.
وانگهى، بسيارى از اشياى عالم، در قلمرو زمان نيستند، يعنى افلاك و طبيعيات، هم ذاتا و هم زمانا حادثاند، و قديم نمىباشند، در نتيجه، هم حكماى پيشين، هم غزالى و ابن رشد از مقدمات استدلال را از دست مىدهند.
رابعا: غزالى در رد حكما گفته است: «و اين كه مىگوييم خداوند بر عالم و زمان، متقدم است، بدين معناست كه خدا بود و عالم و زمان با او نبود، بعد از آن هم بود و عالم و زمان هم با او بود». معلوم نيست غزالى از اين سخن، كدام نوع از انواع تقدم را كه قابليت داشته باشد بدان استدلال كرد اراده كرده است.
غزالى ظاهرا سخن را به «معيت وجودى» برگردانده است، از اين رو در بخش اول كلام خود مىگويد: «خداوند بود و كنار او (با او) چيزى به عنوان عالم و زمان وجود نداشت» اما روشن نمىكند كه عالم و زمان وجود نداشت، يعنى چه؟ او در بخش دوم مىگويد: «خداوند بود و عالم و زمان هم با او بود»; يعنى معيت وجودى داشتند. و شايد از اين رو است كه ابن رشد مىگويد: اعتراض غزالى مغالطهاى ناهنجار است; زيرا به نظر مىرسد غزالى از صحنه بحثخارج شده و در عرصهى ديگرى سخن مىراند.
خامسا: در حكمت صدرا، قديم بودن زمان، سخن مهمل و بيهودهاى است; زيرا خلقت افلاك به عنوان پديد آورندهى زمان، در مراحل پايانى آفرينش قرار گرفته و با برهان حركت نمىتوان قديم بودن جهان هستى، اعم از مجرد و مادى را اثبات كرد.
دليل سوم حكماى پيشين براى قديم بودن عالم، به دليل «امكان» تمسك جسته و گفتهاند: جهان هستى قبل از پيدايش و تحقق خود، حالت امكانى داشت (صغرى). امكان هم بدون اول است (كبرى)، در نتيجه، عالم قديم است.
آنان براى توضيح استدلال خاطر نشان ساختهاند كه «عالم» اگر ممكن نباشد بايد ممتنع باشد، شىء ممتنع هم هرگز وجود نخواهد داشت، اما عالم وجود دارد و در نتيجه بايد ممكن باشد، پس امكان هم قديم است.
دليل چهارم فلاسفه پيشين گفتهاند: «امكان» از داشتن موضوع و يا حامل، ناچار است، يعنى چيزى كه امكان، در او حلول كند، و آن چيز عبارت است از ماده، بنابر اين وقتى امكان قديم باشد ماده هم قديم است.
نقد غزالى غزالى دليل سوم و چهارم را مردود شمرده و گفته است: امكان، امتناع و وجوب، امور وجودى نيستند، بلكه يك مشت تصورات عقليهاند و نيازى به موضوع ندارند.
پاسخ ابن رشد ابن رشد در رد گفتار غزالى مىگويد: «امكان» امرى است ازلى و به ماده ازلى نيازمند است، امكان، يك تصور عقلى محض نيست، حتى «ممتنع» هم براى اين كه امتناع به او منسوب گردد نيازمند موضوع است، مانند اين كه بگوييم: وجود خلا و اجتماع ضدين ممتنع است، پس اگر موضوع وحامل امكان را نفى كنيم، ديگر حدوث و تغييرى وجود نخواهد داشت، زيرا چيزى كه موصوف به حدوث و تغير باشد، همان ماده و هيولاست، و بديهى است كه ماده و هيولا، موضوع كون و فسادند، پس هم امكان و هم مادهى حامل او قديماند، در نتيجه عالم قديم است. (3)
ديدگاه حكمت متعاليه در حكمت صدر المتالهين«مفاهيم» احكام ويژه خود را داراست و «وجود» احكام خاص خود را، بدين معنا كه امكان، وجوب، و امتناع از اوصاف مفهوم به شمار مىروند، هر مفهومى كه تصور گردد و نسبت وجود به او داده شود، نسبت وجود به او يا ضرورى است (وجوب) يا حتما از او منتفى است (امتناع) و يا نه به او ضرورى و نه منتفى است (امكان، يا سلب ضرورت وجود و عدم).
اما آنچه در فلسفه كاربرد دارد آن است كه هرگاه از «وجود» ( خارجيت) بحث مىشود (نه از مفهوم) سخن از وجوب و امكان به ميان مىآيد كه «موجود» در يك تقسيم يا واجب استيا ممكن، آن گاه از «ممكن» وصف «امكان» انتزاع مىشود و از واجب، وصف «وجوب».
بر اين پايه، نمىتوان هنگام استدلال در صغراى قياس گفت: عالم، قبل از وجود و تحقق خود حالت امكانى داشت (اين امكان همان مفهومى است كه به معناى سلب ضرورتين است). همچنين در كبراى قياس صحيح نيستبگويند: امكان، بدون اول است، آن گاه يك نتيجهى وجودى گرفت و گفت: پس عالم قديم است. توضيح اين كه:
اولا: در حكمت، محور مبحث امكان، عبارت است از امكان به عنوان وصف وجودى اين وصف پس از تقسيم وجود به واجب و ممكن به دست مىآيد.ثانيا: امكان مفهومى به منزلهى آينه است كه فقط وقت تطبيق، در ذى المفهوم فانى مىگردد، و گاهى در عالم مفاهيم به حال خود باقى مىماند و براى او موضوعى تصور مىشود.
ثالثا: اگر صغرى و كبراى قياس در چارچوب مفاهيم قرار داشته باشند، نتيجهى آن قطعا يك امر خارجى نخواهد بود.
رابعا: اين اشكال به دليل چهارم نيز وارد است، زيرا امكانى كه نيازمند حامل يا موضوع است امكان وجودى است و از ماده انتزاع مىشود، از اين رو نمىتوان به عنوان استدلال گفت: وصف چيزى كه بعدا پديد مىآيد (عالم) قبلا قديم بوده است (امكان)، در نتيجه نه مادهى قديم وجود دارد و نه وصف آن (امكان). و اما تصور و مفهوم امكان، نه قديم است نه حادث; زيرا از مقسم (موجود) خارج است.
خامسا: آنچه غزالى گفت: «امكان، امتناع و وجوب امور وجود نيستند، بلكه يك مشت تصورات عقليهاند و نيازى به موضوع ندارند»، در پاسخ مىتوان گفت: اگر مراد آن است كه تصورات عقليه نيازى به موضوع عقلى ندارند، اين يك اشتباه است، و اگر مراد آن است كه نياز به موضوع خارجى ندارند و تنها در محدودهى مفهوم نيازمند موضوعاند، اين سخن دردى را دوا نمىكند، زيرا سخن در امكان و وجوبى است كه از اوصاف موجود خارجى به شمار مىروند نه از مفاهيم.
سادسا: اين كه ابن رشد گفت: «امكان، امرى است ازلى و به ماده ازلى نيازمند است، پس يك تصور عقلى محض نيست، چنان كه ممتنع هم نيازمند موضوع است».
بايد گفت: احكام مفاهيم، همچنين پارادوكسها را به جاى اوصافى كه از امور وجودى به دست مىآيد مصرف كردن يك اشتباه بزرگ و يك مغالطه است، يعنى به كاربرى مفهوم به جاى مصداق، و چنان كه اشاره شد امكان، وصف موجود ممكن است. بنابر اين، هم ادلهى حكماى پيشين، هم نقد غزالى و هم پاسخهاى ابن رشد همه در هم بر هم و غير منقح است و چيزى را به عنوان «قدم عالم» اثبات نمىكند.
ادامه دارد
پىنوشتها: | |
|
الاسطورة الامورة عضو ذهبى
عدد الرسائل : 52 sms : <!--- MySMS By AlBa7ar Semauae.com --><form method="POST" action="--WEBBOT-SELF--"> <!--webbot bot="SaveResults" u-file="fpweb:///_private/form_results.csv" s-format="TEXT/CSV" s-label-fields="TRUE" --><fieldset style="padding: 2; width:208; height:104"> <legend><b>My SMS</b></legend> <marquee onmouseover="this.stop()" onmouseout="this.start()" direction="up" scrolldelay="2" scrollamount="1" style="text-align: center; font-family: Tahoma; " height="78">$post[field5]</marquee></fieldset></form><!--- MySMS By AlBa7ar Semauae.com --> تولبار الابطال : <table style='width:120px;border:0px;'><tr><td><a href="http://heromasr.OurToolbar.com/exe"><img src="http://accounts.conduit.com/banners/120X240f.gif" border="0"></a><br /></td></tr><tr><td style='font-size: 11px;letter-spacing:-0.7pt;font-family: Verdana;text-align: right;color:#888888'><a href='http://www.Conduit.com' style='text-decoration:none;color:#888888;'>toolbar</a> powered by Heromasr</td></tr></table> تاريخ التسجيل : 10/02/2008
| موضوع: رد: چالش فلسفى غزالى و ابن رشد و نقش آن در شكوفايى حكمت و كلام اسلامى(2) الأحد فبراير 24, 2008 8:11 am | |
| شكر على مجهودك انيات وياريت من دا كتير | |
|
طفشان من الدراسة ومش راجع المديرون
عدد الرسائل : 190 العمر : 31 الموقع : https://omarco.yoo7.com sms :
تولبار الابطال : <table style='width:120px;border:0px;'><tr><td><a href="http://heromasr.OurToolbar.com/exe"><img src="http://accounts.conduit.com/banners/120X240f.gif" border="0"></a><br /></td></tr><tr><td style='font-size: 11px;letter-spacing:-0.7pt;font-family: Verdana;text-align: right;color:#888888'><a href='http://www.Conduit.com' style='text-decoration:none;color:#888888;'>toolbar</a> powered by Heromasr</td></tr></table> تاريخ التسجيل : 10/02/2008
| موضوع: رد: چالش فلسفى غزالى و ابن رشد و نقش آن در شكوفايى حكمت و كلام اسلامى(2) الخميس فبراير 28, 2008 4:09 am | |
| موضوع جميل ياامنيات تقبل مرورى | |
|